[صفت]

infroissable

/ɛ̃fʀwasabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: infroissable] [جمع مونث: infroissables] [جمع مذکر: infroissables]

1 چروک نشدنی بشور و بپوش

  • 1.C'est infroissable et assez élégant pour le boulot et une sortie.
    1. چروک نشدنی و نسبتا شیک برای محل کار و بیرون رفتن است.
  • 2.C'était un tissu infroissable, imperméable.
    2. پارچه‌ای چروک نشدنی و ضد آب بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان