[فعل]

inscrire

/ɛ̃skʀiʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: inscrit] [حالت وصفی: inscrivant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ثبت‌نام کردن نام‌نویسی کردن

مترادف و متضاد enregistrer immatriculer
inscrire quelqu'un à un club/une école...
کسی را در باشگاهی/مدرسه‌ای... ثبت‌نام کردن
  • 1. Je dois les inscrire à cette école.
    1. باید آنها را در این مدرسه ثبت‌نام کنم.
  • 2. Je veux inscrire les enfants à ce club de foot.
    2. می‌خواهم بچه‌ها را در این باشگاه فوتبال ثبت‌نام کنم.

2 ثبت کردن نوشتن

مترادف و متضاد écrire marquer
inscrire quelque chose sur/dans quelque chose
چیزی را روی/توی چیزی نوشتن
  • 1. L'hôte a inscrit les noms de ses invités dans un carnet.
    1. میزبان، اسامی مهمانان را در یک دفترچه ثبت کرد.
  • 2. Le nom des votants est inscrit sur la liste électorale.
    2. اسم رأی‌دهندگان در لیست انتخاباتی نوشته شده‌است.

3 خود را نام‌نویسی کردن خود را ثبت‌نام کردن (s'inscrire)

مترادف و متضاد adhérer
s'inscrire à un club/une école...
در باشگاهی/مدرسه‌ای... خود را ثبت‌نام کردن
  • 1. Elle s'est inscrite sur les listes électorales.
    1. او خودش را در لیست انتخاباتی نام‌نویسی کرده‌است.
  • 2. Sophie s'est inscrite à des cours de français.
    2. "سوفی" در کلاس‌های فرانسه خود را نام‌نویسی کرده‌است.

4 حکاکی کردن نوشتن

مترادف و متضاد écrire graver
inscrire quelque chose
چیزی را حکاکی کردن
  • Le bijoutier a inscrit la date du mariage sur les alliances.
    جواهرساز تاریخ ازدواج را روی حلقه‌هاشان حکاکی کرد.

5 وارد کردن گنجاندن

مترادف و متضاد inclure intégrer
inscrire quelque chose dans quelque chose
چیزی را در چیزی گنجاندن
  • La candidate a inscrit cette proposition dans son programme électoral.
    کاندیدا این پیشنهاد را در برنامه انتخاباتی‌اش گنجاند.

6 گنجانده شدن قرار داشتن، قرار گرفتن (s'inscrire)

مترادف و متضاد faire partie s'insérer se situer
s'inscrire dans quelque chose
در چیزی گنجانده شدن
  • Ce sujet s'inscrit dans notre étude.
    این موضوع در تحقیق ما گنجانده می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان