Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دشنام
2 . اهانت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'insulte
/ɛ̃sylt/
قابل شمارش
مونث
1
دشنام
ناسزا، فحش
1.Adresser des insultes à qqn.
1. به کسی فحش دادن.
2.Les conducteurs ont tendance à dire des insultes au volant.
2. رانندگان به دشنام دادن پشت فرمان تمایل دارند.
2
اهانت
توهین
1.C'est la pire insulte qu'on puisse lui faire.
1. این بدترین توهینی است که میتوان به او کرد.
2.Mon commentaire n'était pas une insulte.
2. عقیدهی من اهانت نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک
insultant
insulaire
insuffler
insuffisant
insuffisance
insulter
insupportable
insurger
insurgé
insurmontable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان