[فعل]

intercepter

/ɛ̃tɛʁsɛptˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: intercepté] [حالت وصفی: interceptant] [فعل کمکی: avoir ]

1 جلوی (چیزی را) گرفتن مانع (چیزی) شدن

  • 1.Nuage qui intercepte le soleil
    1. ابری که جلوی آفتاب را می‌گیرد

2 دست یافتن (به)

3 دستگیر کردن گرفتن

  • 1.Footballeur qui intercepte le ballon
    1. فوتبالیستی که توپ را می‌گیرد
  • 2.La police a intercepté le malfaiteur.
    2. پلیس خلافکار را دستگیر کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان