[فعل]

inventorier

/ɛ̃vɑ̃tɔʀje/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: inventorié] [حالت وصفی: inventoriant] [فعل کمکی: avoir ]

1 صورت‌برداری کردن (از) صورت برداشتن (از)

  • 1.En fin d'année, nous inventorions le stock du magasin.
    1. در پایان سال، ما از انبار مغازه صورت‌برداری می‌کنیم.
  • 2.Le bibliothécaire inventorie les livres.
    2. کتابدار از کتاب‌ها صورت‌برداری می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان