Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . خود را وقف (چیزی) کردن
2 . سرمایهگذاری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
s'investir
/ɛ̃vɛstiʀ/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: investi]
[حالت وصفی: investissant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
خود را وقف (چیزی) کردن
1.Elle s'investit beaucoup dans son travail.
1. او خود را خیلی وقف کارش میکند.
2.Richard s'investit beaucoup dans sa relation avec sa nouvelle compagne.
2. "ریچارد" خیلی خود را وقف رابطهاش با شرکت جدیدش کرده است.
2
سرمایهگذاری کردن
(investir)
1.Ce directeur investit dans la recherche.
1. این مدیر در تحقیقات سرمایهگذاری میکند.
2.Julien a investi dans des actions.
2. ژولین در سهام سرمایهگذاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
investigation
investigateur
invertébré
invertir
inversion
investissement
investisseur
investiture
invincible
inviolable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان