[اسم]

l'investissement

/ɛ̃vɛstismɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 سرمایه‌گذاری

مترادف و متضاد placement
  • 1.Acheter de l'or est généralement un bon investissement.
    1. خریدن طلا عموما یک سرمایه‌گذاری خوب است.
  • 2.Mon investissement avait un bon taux de rendement.
    2. سرمایه‌گذاری‌ام نرخ بازگشت خوبی داشت.
Taux de rentabilité d'un investissement
نرخ سودآوردی یک سرمایه‌گذاری

2 روی کاری وقت گذاشتن سرمایه‌گذاری

  • 1.Son investissement dans son travail scolaire porte ses fruits.
    1. وقت گذاشتن روی کارهای تحصیلی‌اش نتیجه به بار می‌آورد.
l'investissement dans une relation amoureuse
سرمایه‌گذاری در یک رابطه عاطفی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان