[فعل]

irriter

/iʁitˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: irrité] [حالت وصفی: irritant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خشمگین کردن آزردن، اذیت کردن

  • 1.Cette femme l'irritait dans tout ce qu'elle faisait.
    1. این زن او را در همه کارهایش آزار می‌داد.

2 سوزش ایجاد کردن سوزاندن

  • 1.La fumée irrite l'œil.
    1. دود چشم را می‌سوزاند.

3 ملتهب کردن تحریک کردن

  • 1.Cette matière irrite la peau.
    1. این ماده پوست را ملتهب می‌کند.

4 خشمگین شدن (s'irriter)

  • 1.S'irriter contre qqn
    1. از دست کسی خشمگین شدن
  • 2.S'irriter de qqch
    2. از چیزی خشمگین شدن
  • 3.S'irriter de voir qqch
    3. از دیدن چیزی خشمگین شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان