[عبارت]

jouer la comédie

/ʒuˈe la- kɔmedˈi/

1 ادا درآوردن

  • 1.Arrêter de jouer la comédie ! Sois naturel !
    1. انقدر ادا درنیاور. عادی باش.

2 بازی کردن نمایش اجرا کردن

  • 1.Elle voulait apprendre à jouer la comédie.
    1. او می‌خواست که نمایش اجرا کند.

3 کمدی بازی کردن

  • 1.J'aimais beaucoup jouer la comédie.
    1. حیلی دوست داشتم کمدی بازی کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان