Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . آزمایشگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le laboratoire
/labɔʀatwaʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
آزمایشگاه
1.Le laboratoire va analyser les échantillons.
1. آزمایشگاه نمونهها را بررسی خواهد کرد.
2.Le professeur Durand n'est pas dans son laboratoire le dimanche.
2. پروفسور "دوران" یکشنبهها در آزمایشگاهش نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
labo
labeur
labelliser
label
la voiture est endommagée.
laborieusement
laborieux
labour
labourer
labyrinthe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان