[فعل]

labourer

/labuʁˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 شخم زدن

  • 1.Labourer un champ
    1. مزرعه‌ای را شخم زدن

2 شیار انداختن خط انداختن

  • 1.Piste labourée par le galop des chevaux
    1. مسیرهای شیار افتاده از تاخت اسب‌ها

3 سخت تپیدن به شدت ضربان قلب داشتن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان