[فعل]

lancer

/lɑ̃se/
فعل گذرا
[گذشته کامل: lancé] [حالت وصفی: lançant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پرتاب کردن انداختن

مترادف و متضاد envoyer jeter passer projeter
lancer une balle/un ballon/un objet...
توپی/چیزی... را پرتاب کردن
  • 1. Pierre, lance la balle !
    1. پییر، توپ را بینداز.
  • 2. Un joueur lance la balle et l'autre joueur l'attrape.
    2. یک بازیکن توپ را می‌اندازد و بازیکن دیگر آن را می‌گیرد.
lancer quelque chose à quelqu'un
چیزی را برای کسی پرتاب کردن
  • 1. Lance-lui son livre !
    1. کتابش را برایش پرت کن.
  • 2. Lance-moi le ballon !
    2. توپ را برایم پرتاب کن.

2 وارد شدن درگیر شدن، وارد دنیای (چیزی) شدن (se lancer)

مترادف و متضاد s'engager
se lancer dans une carrière/une entreprise/les affaires...
در حرفه‌ای/شرکتی/اموری... وارد شدن
  • Elle se lance à son compte dans la couture.
    او برای خودش [به حساب خودش] (در حرفه‌ی) خیاطی وارد می‌شود.
se lancer dans la politique/la chanson/la musique/la mode...
وارد دنیای سیاست/آواز/موسیقی/مد... شدن
  • 1. Antoine rêve de se lancer dans la chanson.
    1. آنتوان رویای مشهورشدن در خوانندگی را دارد.
  • 2. Cette commerçante s'est lancée dans l'action politique.
    2. این تاجر درگیر فعالیت سیاسی شده‌است.

3 راه انداختن برگزار کردن

مترادف و متضاد créer promouvoir
lancer quelque chose
چیزی را راه انداختن
  • 1. Elle a lancé sa propre entreprise l'année dernière.
    1. او سال گذشته شرکت خودش را راه انداخت.
  • 2. Henri a lancé le moteur de sa voiture.
    2. "هنری" موتور ماشینش را راه انداخت.

4 (فریاد و...) کشیدن زدن

مترادف و متضاد pousser
lancer un appel/un cri... (pour quelque chose)
(برای چیزی) فریاد/داد... زدن
  • 1. Elle lancait un appel pour une assemblance.
    1. فریاد می‌زد تا دور هم جمع شویم.
  • 2. Il a lancé un cri pour nous faire comprendre ce qu'il s'est passé.
    2. او فریادی کشید تا به ما بفهماند چه اتفاقی افتاده‌است.

5 عجله کردن با عجله رفتن، دویدن (se lancer)

مترادف و متضاد se précipiter
se lancer sur/contre quelque chose
به سمت چیزی دویدن
  • 1. Allez, lance-toi.
    1. بروید، عجله کنید.
  • 2. Il s'est lancé contre moi.
    2. او به سمتم دوید.
  • 3. Il s'est lancé sur le mur.
    3. او به سمت دیواری دوید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان