[اسم]

les larmes

/laʀm/
غیرقابل شمارش جمع مونث

1 اشک‌ها

  • 1.Elle a versé des larmes de bonheur au mariage de sa fille.
    1. او در جشن عروسی دخترش اشک‌ [های] شادی ریخت.
  • 2.J'étais tellement émue que je n'ai pas pu retenir mes larmes.
    2. من آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که نتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان