Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تختخواب
2 . نکاح
3 . بستر (رودخانه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le lit
/li/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: lits]
1
تختخواب
تخت، بستر
1.Prépare un lit pour notre invité !
1. برای مهمانمان جای خوابی [بستری] مهیا کن.
faire son lit
تخت خود را مرتب کردن
Je n’ai pas eu le temps de faire mon lit ce matin.
امروز صبح وقت نداشتم تختم را مرتی کنم.
se lever du lit
از تخت بلند شدن
Certains jours, on n'a pas envie de se lever du lit.
بعضی روزها (آدم) تمایلی ندارد از تختخوابش بلند شود.
se lever du lit
از تختخواب بلند شدن
aller au lit
به تختخواب رفتن
2
نکاح
ازدواج
specialized
d’un premier lit
در نکاح اول
3
بستر (رودخانه)
specialized
le lit de la rivière
بستر رودخانه
sortir de son lit
از بستر خارج شدن [بستر را شکستن]
تصاویر
کلمات نزدیک
lister
liste des ouvrages disponibles
liste de nouveautés
liste de courses
liste
lit d'enfant
lit de camp
lit de la rivière
lit mezzanine
lit superposé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان