[فعل]

maintenir

/mɛ̃tniʁ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: maintenu] [حالت وصفی: maintenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نگه داشتن حفظ کردن، در دست گرفتن

  • 1.Il faut maintenir la paix.
    1. باید آرامش را در دست گرفت.
  • 2.Il y a des règles car c'est important de maintenir l'ordre dans une réunion.
    2. قوانین وجود دارند زیرا مهم است که نظم در یک جلسه حفظ شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان