[قید]

mal

/mal/
غیرقابل مقایسه

1 به طور بد نادرست، بد

مترادف و متضاد incorrectement vilainement admirablement bien
faire/dormir/se conduire... mal
بد کردن/خوابیدن/رفتار کردن...
  • 1. Cette région est mal protégée.
    1. این منطقه بد محافظت شده‌است.
  • 2. Il a mal compris.
    2. بد متوجه شد.
  • 3. Il s'est mal conduit.
    3. او بد رفتار کرد.
  • 4. Ils écrivent très mal.
    4. خیلی بد می‌نویسند.
  • 5. J'ai mal dormi hier soir.
    5. دیشب بد خوابیدم.
aller mal
حال کسی بد بودن
  • Son grand-père va très mal.
    حال پدربزرگش خیلی بد است.
[اسم]

le mal

/mal/
غیرقابل شمارش مذکر

2 درد

مترادف و متضاد douleur trouble
Où avez-vous mal ?
کجایتان درد می‌کند؟
avoir mal à la dent/au ventre...
دندان‌درد/دل‌درد... داشتن
  • 1. Il a mal à la gorge.
    1. او گلودرد دارد.
  • 2. Je vais chez le dentiste, j'ai mal aux dents.
    2. من می‌روم پیش دندانپزشک، (چون) دندان‌درد دارم.
mal de tête/mal de dents/mal de gorge/mal de cœur
سردرد/دندان‌درد/گلودرد/قلب‌درد
  • 1. Comment prévenir et calmer un mal de dent ?
    1. چطور از دندان‌درد جلوگیری و آن را آرام کنیم؟
  • 2. Les maux de tête, d'où viennent-ils ?
    2. سردردها از کجا نشأت می‌گیرند؟
ça fait mal./J’ai mal.
درد می‌کنه.
J’ai mal ici.
اینجام درد می‌کنه.

3 بدی شر، بد

مترادف و متضاد crime mauvais péché bien
le bien et le mal
خیر و شر
dire du mal de quelqu'un/penser du mal de quelqu'un
از کسی بد گفتن/راجع به کسی بد فکر کردن
  • 1. Il ne faut pas que l'on dit du mal de lui.
    1. ما نباید از او بد بگوییم.
  • 2. Je pense qu'il pense du mal de moi.
    2. فکر می‌کنم راجع به من بد فکر می‌کند.

4 آسیب

مترادف و متضاد dommage malheur préjudice tort bienfait
faire du mal à quelqu'un
به کسی آسیب زدن
  • Attention, tu me fais mal !
    هی، حواست باشه، بهم آسیب زدی.
se faire mal au pieds/à la jambe...
پا/ران... کسی آسیب دیدن
  • Je me suis fait mal au bras.
    دستم آسیب دید.

5 بیماری مرض

مترادف و متضاد maladie
mal de mer/mal du siècle/le mal de la route [des transports]/mal de l'air
بیماری دریا [دریازدگی]/دلزدگی از زندگی/بیماری حرکت [مسافرت]/بیماری تغییر آب‌وهوا
  • 1. Le mal de l'air est provoquée par les déplacements en voiture ou en bateau, mais aussi en train et parfois en avion.
    1. بیماری تغییر آب‌وهوا در اثر جابجایی با ماشین یا قایق و همچنین با قطار یا هواپیما ایجاد می‌شود.
  • 2. Le mal des transports est très courant.
    2. بیماری حرکت بسیار رایج است.
  • 3. Risque élevé de mal de mer et de déshydratation chez les personnes qui travaillent en mer.
    3. احتمال دریازدگی و کمبود آب در افرادی که در دریا کار می‌کنند، افزایش یافته‌است.

6 سختی زحمت، رنج

مترادف و متضاد difficulté peine facilité
se donner du mal pour faire quelque chose
برای انجام کاری به خود زحمت دادن
  • 1. Il s’est donné beaucoup de mal pour que cette soirée soit réussie.
    1. به خودش خیلی زحمت داد تا این مهمانی خوب برگزار شود.
  • 2. Ne te donne pas de mal pour aller chercher ça.
    2. برای گرفتنش به خودت زحمت نده.
[صفت]

mal

/mal/
قابل مقایسه

7 بد

مترادف و متضاد bien bon
C’est mal de...
بد است که...
  • C’est mal de mentir.
    بد است که دروغ بگوییم.
dire de mal
بد گفتن
  • Elle n'a rien dit de mal.
    او هیچ چیز بدی نگفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان