[اسم]

le miroir

/miʀwaʀ/
قابل شمارش مذکر

1 آینه

مترادف و متضاد glace
  • 1.J'ai vu mon reflet dans le miroir.
    1. انعکاسم را در آینه دیده‌ام.
  • 2.Un miroir reflète la lumière.
    2. یک آینه نور را منعکس می‌کند.
se regarder dans un miroir
خود را در آینه دیدن

2 بازتاب

specialized
مترادف و متضاد reflet
le miroir des eaux
بازتاب رودخانه

3 بازتاب [استعاری] آینه

specialized
  • 1.Ce spectacle est le miroir de notre société.
    1. این نمایش بازتاب جامعه ماست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان