Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . آینه
2 . بازتاب
3 . بازتاب [استعاری]
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le miroir
/miʀwaʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
آینه
مترادف و متضاد
glace
1.J'ai vu mon reflet dans le miroir.
1. انعکاسم را در آینه دیدهام.
2.Un miroir reflète la lumière.
2. یک آینه نور را منعکس میکند.
se regarder dans un miroir
خود را در آینه دیدن
2
بازتاب
specialized
مترادف و متضاد
reflet
le miroir des eaux
بازتاب رودخانه
3
بازتاب [استعاری]
آینه
specialized
1.Ce spectacle est le miroir de notre société.
1. این نمایش بازتاب جامعه ماست.
تصاویر
کلمات نزدیک
mirobolant
miraud
mirage
mirador
miraculeux
miroitement
miroiter
mis
misanthrope
mise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان