Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بالا رفتن
2 . صعود کردن
3 . نصب کردن
4 . درست کردن
5 . در امتداد (مسیری) حرکت کردن
6 . سوار شدن
7 . پیشرفت کردن
8 . بالا بردن
9 . رشد کردن
10 . بالا رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
monter
/mɔ̃te/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: monté]
[حالت وصفی: montant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
بالا رفتن
افزایش یافتن
مترادف و متضاد
augmenter
baisser
la température/le prix... monter
دما/قیمت... افزایش یافتن
1. La température est encore montée.
1. دما همچنان بالا رفتهاست.
2. La température est montée de trois degrés.
2. دما سه درجه افزایش یافت.
3. La température va monter à environ 55 degrés.
3. دما حدوداً تا 55 درجه افزایش خواهد یافت.
4. La voix monte sur cette syllabe.
4. صدا در این سیلاب بالا میرود.
2
صعود کردن
بالا رفتن
مترادف و متضاد
grimper
descendre
1.Si vous voulez monter toute seule, allez-y !
1. اگر میخواهید کاملاً بهتنهایی بالا بروید، بروید!
monter à/sur quelque part
به/از جایی صعود کردن
1. Je suis monté sur une hauteur.
1. من به بالای یک بلندی صعود کردم.
2. On est monté au sommet d'une montagne.
2. ما به بالای قله کوه صعود کردیم.
3
نصب کردن
زدن، سرهم کردن، مونتاژ کردن
مترادف و متضاد
assembler
dresser
démonter
monter une tente/étagères
چادر/طبقاتی زدن
1. Ce meuble est très facile à monter.
1. این مبلمان خیلی راحت سرهم میشود [مونتاژ میشود].
2. J'ai besoin d'un tournevis pour monter ma bibliothèque.
2. من برای نصبکردن کتابخانهام به یک پیچگوشتی نیاز دارم.
نکته صرف monter
در این کاربرد چون مفعول مستقیم داریم باید با avoir صرف شود.
4
درست کردن
سازمان دادن، تشکیل دادن
مترادف و متضاد
organiser
préparer
monter une société/opération
شرکت/عملیاتی را سازماندهی کردن
1. Nous avons monté un spectacle pour Noël.
1. ما نمایشی برای "نوئل" درست کردهایم.
2. Pierre vient de monter sa boîte.
2. "پییر" شرکتش را (اخیرا) سازمان دادهاست.
نکته صرف monter
در این کاربرد چون مفعول مستقیم داریم باید با avoir صرف شود.
5
در امتداد (مسیری) حرکت کردن
بالا رفتن
مترادف و متضاد
grimper
descendre
monter une fleuve/une rue/un chemin...
در امتداد رودخانهای/خیابانی/مسیری... رفتن
1. Montons cette rue jusqu'à là-bas.
1. بیایید تا آن جا از این خیابان برویم.
2. Vous devez monter cette rue.
2. شما باید در امتداد این خیابان بروید.
6
سوار شدن
مترادف و متضاد
chevaucher
embarquer
descendre
monter (une véhicule)
سوار (وسیله نقلیهای) شدن
1. Il est monté toute de suite.
1. او فوراً سوار شد.
2. Je suis monté devant le marché.
2. من جلوی بازار سوار شدم.
monter sur une luge/une moto
سوار درشکه/موتور شدن
1. Elle est monté sur une moto.
1. او سوار موتور شد.
2. J'aimerais monter sur une moto.
2. دوست دارم سوار موتور شوم.
monter en avion
سوار هواپیما شدن
1. A l'aéroport, en attendant l'autorisation de monter en l'avion de ligne Luxembourg-Francfort, je l'ai vu.
1. در فرودگاه همین که منتظر سوار شدن به هواپیمای لوکزامبورگ-فرانکفورت بودم، او را دیدم.
2. Cela veut dire aussi qu'en tout moment vous pouvez monter en avion.
2. یعنی اینکه در هر لحظه میتوانید سوار هواپیما شوید.
monter dans un train/dans un taxi
سوار قطار/تاکسی شدن
1. J'ai vu les policiers allemands attendre pour monter dans le train.
1. پلیسهای آلمانی منتظرند تا سوار قطار شوند.
2. Je suis monté dans un taxi devant l'université.
2. جلوی دانشگاه سوار تاکسی شدم.
monter à un cheval
سوار اسبی شدن
1. Je n'ai pas monté à cheval depuis un moment.
1. مدتی است سوار اسب نشدهام.
2. On ne peut pas monter à trois sur un cheval.
2. سه تایی نمیتوانیم سوار یک اسب شویم.
7
پیشرفت کردن
ترفیع گرفتن
مترادف و متضاد
progresser
promouvoir
monter (en grade)
ترفیع رتبه گرفتن [پیشرفت کردن]
1. Artiste qui monte.
1. هنرمندی که پیشرفت میکند.
2. Cette année, elle est montée en grade.
2. امسال پیشرفت درجه کردهاست.
8
بالا بردن
مترادف و متضاد
élever
enlever
monter quelque chose (à quelque part)
چیزی را (تا جایی) بالا بردن
1. Cet hôtel a monté ses prix.
1. این هتل قیمتهایش را بالا بردهاست.
2. Les marchands ont monté toutes les placards au dessus de leurs têtes.
2. فروشندگان پلاکاردها را تا بالای سرشان بالا بردهاند.
نکته صرف monter
در این کاربرد چون مفعول مستقیم داریم باید با avoir صرف شود.
9
رشد کردن
بزرگ شدن
مترادف و متضاد
pousser
1.Avec ces pluies torrentielles, les salades sont monté.
1. به سبب این بارانهای طوفانی کاهوها رشد کردهاند.
2.Mes plantes sont très vite montées.
2. گیاهانم به سرعت رشد کردند.
10
بالا رفتن
monter quelque chose
چیزی را بالا رفتن
1. Elle a du mal à monter les escaliers.
1. او به سختی از پلهها بالا رفت.
2. J'ai monté les étapes.
2. از پلهها بالا رفتم.
نکته صرف monter
در این کاربرد چون مفعول مستقیم داریم باید با avoir صرف شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
monte-charge
montant du loyer
montant
montagneux
montagne
monter en graine
monter sur ses grands chevaux
monter un échelon
monteur
montgolfière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان