[اسم]

la montre

/mɔ̃tʁ/
قابل شمارش مونث

1 ساعت‌مچی

  • 1.Une montre est un objet pratique à porter.
    1. ساعت‌مچی یک وسیله کاربردی برای به‌همراه‌داشتن است.
porter une montre
ساعت‌مچی بستن
  • 1. Il a regardé l'heure sur sa montre.
    1. او زمان را از ساعت‌مچی‌اش نگاه کرده‌است.
  • 2. Il porte une montre à son poignet.
    2. او روی مچش یک ساعت‌مچی می‌بندد.

2 (عمل) نشان دادن

مترادف و متضاد preuve
faire montre de quelque chose
چیزی را نشان دادن
  • 1. Il nous a fait montre de tout ce qu'il aime.
    1. او هر آنچه را که دوست دارد به ما نشان داد.
  • 2. Pour ma part, je vous en fais montre.
    2. به نوبه خودم، به شما نشانش می‌دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان