Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ظاهر شدن
2 . نشان دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
se montrer
/mɔ̃tʀe/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: montré]
[حالت وصفی: montrant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
ظاهر شدن
(خود را) نشان دادن
مترادف و متضاد
apparaître
émerger
percer
poindre
se révéler
disparaître
1.Il n'ose plus se montrer devant le public.
1. او دیگر جرئت ظاهرشدن در مقابل مردم را ندارد.
2.Peut-être le soleil se montrera-t-il aujourd'hui.
2. آفتاب شاید امروز خودش را نشان بدهد.
se montrer courageux/patient...
خود را شجاع/صبور... نشان دادن
1. Elle s'est montrée compréhensive.
1. او خودش را فهیم نشان داد.
2. Ils veulent se montrer courageux.
2. آنها قصد دارند خود را شجاع نشان دهند.
2
نشان دادن
(montrer)
مترادف و متضاد
indiquer
manifester
manquer
présenter
révéler
signaler
cacher
dissimuler
montrer quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی نشان دادن
1. Ce garçon a montré son nouveau jouet à ses amis.
1. این پسر اسباببازی جدیدش را به دوستانش نشان داد.
2. Je montre ma nouvelle voiture à ma sœur.
2. من ماشین جدیدم را به خواهرم نشان میدهم.
montrer quelque chose
چیزی را نشان دادن
1. Elle a montré une grande patience.
1. او صبر زیادی (از خود) نشان داد.
2. L'avenir nous montrera qu'elle avait raison.
2. آینده به ما نشان خواهد داد که حق دارد.
montrer quelque chose du doigt
چیزی را با انگشت نشان دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
montre
montrable
montpellier
montmartre
monticule
montrer en couverture
montréal
monture
montée
monument
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان