[فعل]

se montrer

/mɔ̃tʀe/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: montré] [حالت وصفی: montrant] [فعل کمکی: être ]

1 ظاهر شدن (خود را) نشان دادن

مترادف و متضاد apparaître émerger percer poindre se révéler disparaître
  • 1.Il n'ose plus se montrer devant le public.
    1. او دیگر جرئت ظاهرشدن در مقابل مردم را ندارد.
  • 2.Peut-être le soleil se montrera-t-il aujourd'hui.
    2. آفتاب شاید امروز خودش را نشان بدهد.
se montrer courageux/patient...
خود را شجاع/صبور... نشان دادن
  • 1. Elle s'est montrée compréhensive.
    1. او خودش را فهیم نشان داد.
  • 2. Ils veulent se montrer courageux.
    2. آنها قصد دارند خود را شجاع نشان دهند.

2 نشان دادن (montrer)

مترادف و متضاد indiquer manifester manquer présenter révéler signaler cacher dissimuler
montrer quelque chose à quelqu'un
چیزی را به کسی نشان دادن
  • 1. Ce garçon a montré son nouveau jouet à ses amis.
    1. این پسر اسباب‌بازی جدیدش را به دوستانش نشان داد.
  • 2. Je montre ma nouvelle voiture à ma sœur.
    2. من ماشین جدیدم را به خواهرم نشان می‌دهم.
montrer quelque chose
چیزی را نشان دادن
  • 1. Elle a montré une grande patience.
    1. او صبر زیادی (از خود) نشان داد.
  • 2. L'avenir nous montrera qu'elle avait raison.
    2. آینده به ما نشان خواهد داد که حق دارد.
montrer quelque chose du doigt
چیزی را با انگشت نشان دادن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان