[صفت]

moral

/mɔʀal/
قابل مقایسه
[حالت مونث: morale] [جمع مونث: morales] [جمع مذکر: moraux]

1 اخلاقی درست، شایسته

  • 1.Ce n’est pas très moral.
    1. این خیلی اخلاقی نیست.
Des préceptes moraux
آداب اخلاقی
Conscience/Sens/Ordre... moral(e)
وجدان/حس/دستور... اخلاقی
  • Notre conscience morale nous fait distinguer le bien du mal.
    وجدان اخلاقی ما موجب تشخیص خوب از بد می شود.

2 روحی معنوی

مترادف و متضاد psychologique
Douleur/Crise/souffrance morale
درد/بحران/رنج... روحی
  • 1. Je peux compter sur l'appui moral de mon père.
    1. من می‌توانم روی کمک معنوی [حمایت روحی] پدرم حساب کنم.
  • 2. Une grande souffrance morale
    2. یک رنج عظیم روحی
[اسم]

le moral

/mɔʀal/
قابل شمارش مذکر

3 روحیه

مترادف و متضاد mental psychologique
  • 1.comment va le moral ?
    1. روحیه‌ات چطوره؟
Le moral du malade/d'un sportif...
روحیه بیمار/ورزشکار...
  • Le moral du malade s'améliore.
    روحیه‌ی بیمار بهتر می‌شود.
avoir bon/mal moral
روحیه خوبی/بدی داشتن
  • Ce malade guérit vite car il a bon moral.
    این بیمار به زودی بهبود میابد چون روحیه خوبی دارد.
avoir le moral à zéro/avoir le moral en berne
روحیه پایینی داشتن [روحیه کسی روی صفر بودن]/روحیه بالایی داشتن
  • J’ai le moral à zéro.
    روحیه پایینی دارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان