[فعل]

mourir

/muʀiʀ/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته کامل: mort] [حالت وصفی: mourant] [فعل کمکی: être ]

1 مردن فوت کردن

مترادف و متضاد décéder disparaître périr s'éteindre
mourir seul/dans la maison...
تنها/در یک خانه... مردن
  • 1. Je n'aime pas mourir seul.
    1. دوست ندارم تنها بمیرم.
  • 2. Mon grand-père est mort après une brève maladie.
    2. پدربزرگم بعد از یک بیماری کوتاه فوت کرد.
mourir de faim
مردن از [بر اثر] گرسنگی
  • 1. Des centaines de personnes sont mortes de faim.
    1. صدها نفر بر اثر گرسنگی مرده‌اند.
  • 2. Je meurs de faim !
    2. دارم از گرسنگی می‌میرم.
mourir de froid/de vieillesse/de peur...
از سرما/بر اثر کهولت سن/از ترس... مردن
  • Je meurs de froid !
    دارم از سرما می‌میرم [خیلی سردمه!]
mourir d’envie de faire quelque chose
از ذوق انجام کاری مردن
  • Je meurs d’envie d’aller me baigner.
    از ذوق اینکه می‌خواهم بروم آب‌تنی دارم می‌میرم.

2 از بین رفتن زوال یافتن

مترادف و متضاد affaiblir crever dépérir s'épanouir
une civilisation/un pays... mourir
تمدنی/کشوری... از بین رفتن
  • 1. Ces fleurs meurent par manque de soleil.
    1. این گل‌ها بر اثر کمبود نور از بین می‌روند.
  • 2. Le petit commerce meurt lentement.
    2. این شرکت کوچک آرام از بین می‌رود.
  • 3. Plusieurs dialectes sont morts pendant ces années.
    3. چندین گویش در طول این سال‌ها از بین رفته‌اند.

3 خاموش شدن (آتش)

مترادف و متضاد s'éteindre
le feu/la flamme... mourir
آتش/شعله... خاموش شدن
  • 1. La flamme est morte. Dépêche-toi !
    1. شعله خاموش شد. زود باش.
  • 2. Ne laisse pas le feu mourir.
    2. نگذار آتش خاموش شود.

4 ضعیف شدن کم شدن، کاهش یافتن

مترادف و متضاد affaiblir décliner diminuer augmenter
bruit/son/voix... mourir
صدا... ضعیف شدن
  • 1. C'est une voix qui meurt.
    1. این صدایی است که ضعیف می‌شود.
  • 2. Je n'entend pas ta voix; ça meurt.
    2. صدایت را نمی‌شنوم؛ ضعیف شده.

5 در آستانه مرگ بودن فوت کردن (se mourir)

old use specialized
مترادف و متضاد s'éteindre
  • 1.Il se meurt.
    1. او در آستانه مرگ بود.

6 ور افتادن (آداب و رسوم) منسوخ شدن (se mourir)

مترادف و متضاد s'effacer se perdre se perpétuer
des coutumes... se mourir
آداب و رسوم... ور افتادن
  • Des coutumes qui se meurent.
    آداب و رسومی که ور می‌افتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان