[فعل]

narguer

/naʀge/
فعل گذرا
[گذشته کامل: nargué] [حالت وصفی: narguant] [فعل کمکی: avoir ]

1 طعنه زدن به مسخره گرفتن

  • 1.C'est un casse-cou, il nargue le danger continuellement.
    1. او یک آدم بی کله است، همیشه خطر را به مسخره می‌گیرد.
  • 2.J'ignore ma sœur chaque fois qu'elle me nargue.
    2. خواهرم را نادیده می‌گیرم هربار که به من طعنه می‌زند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان