[اسم]

la navigation

/navigasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 جهت‌یابی تعیین مسیر

  • 1.La navigation est facile et sûre dans ces parages.
    1. در این اطراف جهت‌یابی ساده و مطمئن است.
  • 2.Le marin a utilisé une boussole pour la navigation.
    2. دریانورد برای جهت‌یابی از یک قطب نما استفاده کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان