[فعل]

naviguer

/navige/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: navigué] [حالت وصفی: naviguant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دریانوردی کردن کشتیرانی کردن، در آب پیش رفتن

  • 1.Ce vieux bateau ne navigue plus très vite.
    1. این قایق قدیمی دیگر خیلی سریع در آب پیش نمی‌رود.
  • 2.Le capitaine a déjà navigué partout dans le monde.
    2. کاپیتان قبلا در تمام دنیا دریانوردی کرده است.

2 جست و جو کردن (در اینترنت) گشتن (در اینترنت)

  • 1.J'ai passé la soirée à naviguer sur Internet.
    1. من تمام بعد از ظهر را به گشتن در اینترنت گذراندم.
  • 2.On navigue souvent au hasard sur Internet
    2. اغلب به طور تصادفی [بدون تصمیم قبلی] در اینترنت جست و جو می‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان