[صفت]

nu

/ny/
قابل مقایسه

1 برهنه

  • 1.En été, j'aime marcher pieds nus dans l'herbe.
    1. در تابستان دوست دارم پای برهنه در چمن راه بروم.
  • 2.Ne laisse pas les fils nus, c'est dangereux.
    2. نگذار پسرها برهنه باشند، خطرناک است.
[اسم]

le nu

/ny/
قابل شمارش مذکر

2 نقاشی تصویر برهنه برهنه‌نمایی

  • 1.Les nus de ce peintre sont artistiques.
    1. نقاشی‌های تصاویر برهنه این نقاش، هنری هستند.
  • 2.Un nu de Renoir.
    2. یک برهنه‌نمایی از "رنوآر".
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان