[صفت]

nul

/nyl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: nulle] [جمع مونث: nulles] [جمع مذکر: nuls]

1 جزئی ناچیز، مختصر

مترادف و متضاد caduc inexistant
les effets nuls/l'effort nul
تأثیرات ناچیز/تلاش ناچیز
  • 1. C'est un effort nul; ne gaspillez plus vos forces.
    1. این تلاشی ناچیز است، دیگر قوایتان را هدر ندهید.
  • 2. Les effets de ce traitement sont nuls.
    2. تأثیرات این دارو ناچیز است.

2 هیچ [نشانه منفی‌ساز فعل]

مترادف و متضاد aucun
ne... nul/nulle/nuls/nulles
هیچ
  • 1. Je n'en ai trouvé nulle trace.
    1. من درش هیچ ردی پیدا نکردم.
  • 2. Nul homme ne supporterait de telles conditions.
    2. هیچ انسانی همچو شرایطی را تحمل نخواهد کرد.
nulle part
هیچ جا
  • Je n'ai trouvé les clefs nulle part.
    من کلیدها را هیچ جا پیدا نکردم.

3 مساوی (بازی و مسابقه)

faire match nul
بازی را مساوی تمام کردن
  • 1. Ils ont fait match nul.
    1. آنها بازی را مساوی تمام کردند.
  • 2. La Tunisie a fait match nul 31 à 31 avec le Japon.
    2. تیم ملی هندبال تونس با نتیجه 31-31 مسابقه را با تیم ملی ژاپن مساوی تمام کرد.

4 بی‌اعتبار بی‌ارزش

مترادف و متضاد non-valable valable
vote/accord... nul(le)
رأی/توافق... بی‌اعتبار
  • 1. Cet accord est nul.
    1. این توافق بی‌اعتبار است.
  • 2. Le vote nul consiste à mettre dans l'enveloppe une réponse qui n'est pas valable.
    2. رأی بی‌اعتبار یعنی در پاکت چیزی را بنویسید که معتبر نباشد.

5 به‌دردنخور بیخود، بی‌ارزش، آشغال

مترادف و متضاد navet
une chanson/un film... nul(les)
ترانه/فیلمی... بیخود
  • 1. Ce film est nul.
    1. این فیلم آشغال است.
  • 2. Cette chanson est vraiment nulle.
    2. این ترانه واقعاً بیخود است.

6 خنگ کودن، احمق

مترادف و متضاد bête idiot ignare
conseiller/fille... nul(le)
مشاور/دختر... احمق
  • Ce conseiller est nul.
    این مشاور احمق است.
être nul(le) en quelque chose
در چیزی خنگ بودن
  • Je suis nul en mathématiques.
    من در ریاضیات خنگم. [از ریاضیات چیزی سرم نمی‌شود.]
[ضمیر]

nul

/nyl/

7 هیچ‌کس

formal specialized
مترادف و متضاد pas un personne
nul/nulle/nuls/nulles
هیچ‌کس
  • 1. Nul n'est censé ignorer la loi.
    1. هیچ‌کس نباید قانون را نادیده بگیرد.
  • 2. Nul n'est prophète en son pays.
    2. هیچ‌کس در سرزمین خودش غیبگو نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان