[اسم]

le pétitionnaire

/petisjɔnɛʀ/
قابل شمارش مذکر

1 دادخواست‌دهنده عارض

  • 1.Le pétitionnaire avait également critiqué le programme de peuplement dans cette région.
    1. دادخواست‌دهنده همچنین از برنامه مسکونی کردن این ناحیه انتقاد کرد.
  • 2.Le Président pose une question à un pétitionnaire.
    2. رئیس‌جمهور سوالی از یک دادخواست‌دهنده می‌پرسد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان