[اسم]

le partiel

/paʀsjɛl/
قابل شمارش مذکر

1 امتحان (پایان‌ترم)

  • 1.Ce semestre, j'ai raté mon partiel d'algèbre.
    1. این ترم، من امتحان جبرم را خراب کردم.
  • 2.Ne la dérange pas, elle révise ses partiels de mathématiques.
    2. مزاحمش نشو، او برای امتحان (پایان‌ترم) ریاضیاتش درس می‌خواند.
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان