[فعل]

partir

/paʀtiʀ/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: parti] [حالت وصفی: partant] [فعل کمکی: être ]

1 رفتن راه افتادن، حرکت کردن

مترادف و متضاد aller s'en aller rentrer
partir en vacances
به تعطیلات رفتن
  • En mars, je vais partir en vacances.
    در ماه مارس می‌خواهم بروم تعطیلاتن.
partir (à quelque part)
(به جایی) رفتن
  • 1. Il est parti à Londres pour apprendre l’anglais.
    1. او به لندن رفت تا انگلیسی یاد بگیرد.
  • 2. Il est tard, il faut que je parte.
    2. دیر است، باید بروم.
  • 3. Je peux partir ?
    3. می‌توانم بروم؟
  • 4. Le train part à 16 heures.
    4. قطار ساعت 16 راه می‌افتد.
نکاتی درباره صرف فعل partir
دقت کنید که این فعل حرکتی باید با être صرف شود. در غیر این صورت اگر مفعول مستقیم داشت با avoir صرف می‌شود.

2 شروع شدن

مترادف و متضاد commencer naître venir
partir de quelque chose
از چیزی شروع شدن
  • 1. la numérotation part de la première page de texte.
    1. شماره‌ها از صفحه اول شروع می‌شود.
  • 2. partons du troisième chapitre !
    2. از فصل سوم شروع می‌کنیم.
c'est parti.
شروع شد.

3 ترک کردن رفتن، حرکت کردن

مترادف و متضاد quitter
partir de quelque part
از جایی رفتن [جایی را ترک کردن]
  • 1. Il est parti de Nice à sept heures.
    1. او ساعت 7 از نیس رفت.
  • 2. Notre bateau partira du quai 24.
    2. قایق ما از اسکله‌ 24 حرکت خواهد کرد. [از اسکله 24 می‌رود.]

4 جدا شدن کنده شدن

مترادف و متضاد disparaître enlever manquer perdre
bouton/bouchon... partir
دکمه/چوب پنبه... جدا شدن
  • 1. Le bouton de ma chemise est parti.
    1. دکمه پیراهنم جدا شد. [کنده شد]
  • 2. Les boutons sont tous partis.
    2. دکمه‌ها همه جدا شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان