[اسم]

le partisan

/paʀtizɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 طرفدار پارتیزان، پیرو متعصب

  • 1.Je suis partisan du libre échange.
    1. من طرفدار داد و ستد آزاد هستم.
  • 2.L'État gérait difficilement les affrontements entre partisans.
    2. دولت مشاجرات میان پیروان متعصب را به سختی کنترل می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان