[قید]

pas

/pɑ/
غیرقابل مقایسه

1 [نشانه منفی‌ساز افعال]

  • 1.Je ne parle pas anglais.
    1. من انگلیسی حرف نمی‌زنم.
  • 2.Je ne sais pas si Christophe viendra à la fête ce soir.
    2. نمی‌دانم آیا "کریستف" امشب به جشن می‌آید یا خیر.
توضیحاتی راجع به قید منفی‌ساز "pas"
این قید منفی ساز ("pas") در ساختار منفی کردن افعال به همراه کلمه "ne" استفاده می‌شود، به این شکل که "ne" قبل فعل و "pas" بعد فعل قرار می‌گیرد و فعل را منفی می‌کند.

2 نه

  • 1.pas de sucre, merci.
    1. شکر نه، ممنون. [شکر نریزید، ممنون]
N’est-ce pas ?
مگر نه؟
pas du tout
اصلاً نه
pas moi
من نه
Pourquoi pas ?
چرا که نه؟
[اسم]

le pas

/pɑ/
غیرقابل شمارش مذکر

3 سرعت (پیاده‌روی)

مترادف و متضاد vitesse
d’un pas rapide
با سرعتی زیاد
  • 1. Elle s'est pressée, elle roulait d'un pas rapide.
    1. عجله داشت و با سرعتی زیاد رانندگی می‌کرد.
  • 2. Il marchait d’un pas rapide.
    2. با سرعت زیادی پیاده‌روی می‌کرد.
accélérer le pas
سرعت را زیاد کردن
  • 1. Allez-y, accélérons le pas !
    1. بجنبید، باید سرعتمان را زیاد کنیم.
  • 2. Pouvez-vous accélérer le pas ?
    2. می‌توانید سرعتتان را زیاد کنید؟

4 گام قدم

مترادف و متضاد enjambée
  • 1.Elle apprend les pas de la salsa.
    1. او گام‌های رقص سالسا را یاد می‌گیرد.
  • 2.J’entends des pas dans l’escalier.
    2. (صدای) قدم‌ها را در راهرو می‌شنوم.
à grands pas
با گام بلند
  • Elle marchait à grands pas.
    او گام‌های بلندی برمی‌داشت. [با گام‌های بلندی راه می‌رفت.]
un pas en arrière/un pas en avant
یک گام به عقب/یک گام به جلو
  • 1. Faisons 2 pas en arrière.
    1. دو گام به عقب برداریم.
  • 2. Faites trois pas en avant.
    2. سه گام به جلو بردارید.
à deux pas de quelque part
دو قدم راه تا جایی
  • 1. La crèche est à deux pas d'ici.
    1. مهدکودک تا اینجا دو قدم راه است.
  • 2. Ma maison était à deux pas de l'université.
    2. خانه‌ام تا دانشگاه دو قدم راه بود.
pas à pas
قدم به قدم [یواش‌یواش]
  • On va apprendre l'anglais pas à pas.
    قدم به قدم انگلیسی یاد خواهیم گرفت.

5 ردپا جای پا، رد

مترادف و متضاد trace
  • 1.Ils voyaient leurs pas sur le sable.
    1. آنها ردپایشان را روی شن می‌دیدند.
  • 2.Mes pas sur le sable, je les aime.
    2. ردپایم را روی شن‌ها دوست دارم.

6 (طرز) راه رفتن

مترادف و متضاد allure démarche
marcher au pas léger/vif...
سبک‌سرانه/تندوتیز... راه رفتن
  • 1. C'est une une frêle jeune fille au pas léger.
    1. او دختری نحیف است با طرز راه رفتنی سبک‌سرانه.
  • 2. Il marchait au pas vif.
    2. او تندوتیز راه می‌رفت.

7 گام [استعاره‌ای] پیشرفت

مترادف و متضاد bond étape progrès saut
  • 1.Chaque instant de la vie est un pas vers la mort.
    1. هر لحظه از زندگی یک گام است به‌سمت مرگ.
  • 2.Grâce à cette découverte, la génétique a fait un pas important.
    2. ژنتیک با کمک این کشف، گام مهمی برداشته‌است.

8 گذرگاه تنگه

مترادف و متضاد col défilé détroit
le pas entre la France et la Grande-Bretagne
تنگه بین فرانسه و بریتانیای کبیر
  • Voici le pas entre la France et la Grande-Bretagne !
    تنگه بین فرانسه و بریتانیای کبیر را ببینید.

9 قدم‌رو (حیوانات)

marcher/aller au pas
قدم‌رو رفتن
  • 1. Cheval qui va au pas.
    1. اسبی که قدم‌رو می‌رود.
  • 2. Son cheval marchait au pas.
    2. اسبش قدم‌رو می‌رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان