[اسم]

la paume

/pom/
قابل شمارش مونث

1 کف دست

  • 1.Elle lit l'avenir dans la paume de ses clients.
    1. او آینده را از کف دست مشتری‌هایش می‌خواند.
  • 2.Le chaton tient dans la paume de ma main.
    2. بچه گربه در کف دست من جای می‌گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان