Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . حقوق دادن
2 . پرداخت کردن
3 . برای خود خریدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
payer
/peje/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته کامل: payé]
[حالت وصفی: payant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
حقوق دادن
مزد دادن
1.Elle a été payée aujourd’hui.
1. امروز حقوق گرفت.
être bie/mal payé
حقوق خوبی/بدی داشتن
Son métier paye bien.
درآمدش خوب است.
2
پرداخت کردن
حساب کردن، پول دادن
payer un loyer/une amende...
کرایه/جریمه... را پرداخت کردن
1. Je ne peux plus payer l'électricité.
1. دیگر نمی توانم (پول) برق را بپردازم.
2. Vous devrez payer une amende de 3500 dollars.
2. شما باید جریمهای 3500 دلاری بپردازید.
payer quelque chose 5 dollars/3 euros...
5 دلار/3 یورو... پول چیزی را دادن
1. Combien as-tu payé ta voiture ?
1. چقدر پول برای ماشینت دادی؟
2. J’ai payé ce T-shirt quinze francs.
2. 15 فرانک پول این تیشرت را دادم.
payer quelque chose à quelqu'un
پول چیزی را به کسی دادن [چیزی را برای کسی خریدن]
1. Allez, je vous paye un verre.
1. بیخیال، من پول یک مشروبت را میدهم.
2. ils nous ont payé le voyage.
2. او پول سفرمان را داد.
3
برای خود خریدن
(se payer)
se payer quelque chose
برای خود چیزی خریدن
Elle s'est payé une montre.
برای خودش ساعتی خرید.
تصاویر
کلمات نزدیک
payement
paye
payant
payable
pavé
payer des charges
payer en espèces
payer en liquide
payer le loyer
payer par carte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان