Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . خم کردن
2 . خم شدن
3 . تمایل به بررسی (چیزی) داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
pencher
/pɑ̃ʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: penché]
[حالت وصفی: penchant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خم کردن
دولا کردن
1.Elle penche la tête pour regarder par la fenêtre.
1. او برای نگاه کردن از پنجره سرش را خم میکند.
2
خم شدن
دولا شدن
(se pencher)
1.Dans le train, il est interdit de se pencher par la fenêtre.
1. در قطار، دولا شدن از پنجره ممنوع است.
2.L'enfant s'est penché pour faire ses lacets.
2. بچه برای بستن بند کفشهایش خم شده است.
3
تمایل به بررسی (چیزی) داشتن
پرداختن
(se pencher)
1.Le banquier a dit qu'il allait se pencher sur mon dossier.
1. بانکدار گفت که به پروندهی من میپردازد.
2.Les politiques se penchent sur cette question.
2. سیاستمداران تمایل به بررسی این مسئله دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
penchant
penaud
pelé
pelvis
pelure
penché
pendable
pendaison
pendaison de crémaillère
pendant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان