[اسم]

la perquisition

/pɛʀkizisjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 بازرسی تفتیش، تجسس

  • 1.Le juge a ordonné une perquisition chez l'accusé.
    1. قاضی دستور بازرسی منزل متهم را داده است.
  • 2.Les policiers ont obtenu un mandat de perquisition.
    2. پلیس‌ها حکم تفتیش را گرفته‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان