[فعل]

perquisitionner

/pɛʀkizisjɔne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: perquisitionné] [حالت وصفی: perquisitionnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بازرسی کردن تفتیش کردن

  • 1.Ils ont perquisitionné chez le père de la victime.
    1. آنها خانه پدر قربانی را بازرسی کردند.
  • 2.L'accès à cet immeuble est interdit car la police y perquisitionne.
    2. ورود به این ساختمان ممنوع است زیرا پلیس اینجا [این محل را] را تفتیش می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان