[فعل]

planter

/plɑ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: planté] [حالت وصفی: plantant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کاشتن

  • 1.Elle a planté des fleurs dans son jardin.
    1. او در باغچه‌اش گل‌هایی کاشته است.
  • 2.On plante les tomates après le 15 mai.
    2. ما بعد از 15‌ام مه گوجه‌فرنگی می‌کاریم.

2 موفق نشدن شکست خوردن (se planter)

  • 1.Elle s'est plantée à son examen.
    1. او در امتحانش موفق نشده است.

3 برپا کردن

  • 1.Mon ami a planté sa tente au milieu du jardin.
    1. دوستم چادرش را در میان باغ برپا کرده است.
  • 2.Planter la tente.
    2. برپا کردن چادر.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان