[عبارت]

prendre la grosse tête

/pʀɑ̃dʀ la gʀos tɛt/

1 خدا را بنده نبودن به خود زیادی نازیدن

  • 1.Depuis qu'il a été reçu à Polytechnique, il a pris la grosse tête.
    1. از وقتی که در "پلی تکنیک" پذیرفته شده است (دیگر) خدا را بنده نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان