[اسم]

la pureté

/pyʀte/
قابل شمارش مونث

1 خلوص خالصی

  • 1.Il a vérifié la pureté de l'eau avant de boire.
    1. او قبل از نوشیدن خلوص آب را بررسی کرد.
  • 2.Le bijoutier recherche des pierres d'une grande pureté.
    2. جواهرساز به دنبال سنگ‌هایی با خلوص بالا [زیاد] است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان