[فعل]

réaliser

/ʀealize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: réalisé] [حالت وصفی: réalisant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تحقق بخشیدن محقق کردن

مترادف و متضاد accomplir concrétiser exécuter
réaliser un rêve/souhait
رویایی/آرزویی را تحقق بخشیدن
  • 1. Grâce à l'argent qu'ils ont gagné au Loto, ils vont enfin pouvoir réaliser leur rêve.
    1. به یمن پولی که در لاتاری برده‌اند، بالأخره می‌توانند آرزویشان را محقق کنند.
  • 2. Nous modifions nos activités pour réaliser nos objectifs.
    2. ما فعالیتمان را تغییر می‌دهیم تا به اهدافمان تحقق ببخشیم.

2 پی بردن فهمیدن

مترادف و متضاد comprendre saisir
réaliser (que)
فهمیدن (که)
  • 1. L'enfant a soudain réalisé que ce n'était qu'un mauvais rêve.
    1. بچه ناگهان فهمید که این فقط یک خواب بد بوده‌است.
  • 2. La sportive a encore du mal à réaliser qu'elle a battu la championne olympique.
    2. ورزشکار هنوز نتوانسته بود بفهمد که قهرمان المپیک شده‌است.
  • 3. Nous n'avions pas réalisé la gravité de son état.
    3. ما به وخامت اوضاعش پی نبرده بودیم.

3 عملی کردن

مترادف و متضاد faire pratiquer
réaliser un projet/l'opération
برنامه‌ای/کاری را... عملی کردن
  • 1. Ils ont réalisé leur projet.
    1. برنامه‌شان را عملی کردند.
  • 2. La fusion nous permet de réaliser des économies d'échelle.
    2. این یکی شدن به ما اجازه‌ی عملی کردن (پروژه) اقتصاد کلان را می‌دهد.

4 کارگردانی کردن

réaliser un film
فیلمی را کارگردانی کردن
  • 1. Il a réalisé plusieurs courts-métrages.
    1. او چندین فیلم کوتاه را کارگردانی کرده‌است.
  • 2. J'aimerais réaliser des documentaires.
    2. دوست دارم چندین مستند را کارگردانی کنم.

5 نقد کردن فروختن، به پول تبدیل کردن

مترادف و متضاد liquider vendre
réaliser quelque chose
چیزی را نقد کردن
  • 1. Je veux réaliser mon ordinateur.
    1. می‌خواهم کامپیوترم را نقد کنم. [بفروشم]
  • 2. Réalisons un portefeuille d'actions.
    2. باید سهام را نقد کنیم.

6 محقق شدن به حقیقت پیوستن (se réaliser)

مترادف و متضاد s'accomplir se concrétiser
  • 1.J'espère que ton souhait se réalisera.
    1. امیدوارم که آرزویت محقق شود.
  • 2.Je sais que ton projet se réalisera.
    2. می‌دانم که برنامه‌ات محقق می‌شود.

7 شکوفا شدن [استعاره‌ای] پیشرفت کردن (se réaliser)

مترادف و متضاد s'épanouir
  • 1.Il s'est réalisé au contact de gens intelligents.
    1. او در اثر ارتباط با افراد باهوش پیشرفت کرد.
  • 2.La sculptrice s'est réalisée dans son œuvre.
    2. مجسمه‌ساز در آن اثرش شکوفا شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان