[فعل]

réchauffer

/ʀeʃofe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: réchauffé] [حالت وصفی: réchauffant] [فعل کمکی: avoir ]

1 قوت دادن جان دادن

  • 1.Son message lui a réchauffé le cœur.
    1. پیغام او به قلبش جان داد.
  • 2.Une douche matinée me réchauffe.
    2. یک دوش صبحگاهی به من قوت می‌دهد.

2 دوباره گرم کردن (غذا)

  • 1.Je vais réchauffer les restes qui sont dans le réfrigérateur.
    1. من غذاهای باقی‌مانده‌ای که در یخچال هستند را گرم خواهم کرد.
  • 2.On met un plat au micro-ondes pour le réchauffer.
    2. من یک غذا را برای دوباره گرم کردن در مایکروویو می‌گذارم.

3 گرم شدن (se réchauffer)

  • 1.La température se réchauffe.
    1. هوا گرم می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان