Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بازیابی کردن
2 . جمع کردن (توپ)
3 . بازپس گرفتن
4 . جبران کردن
5 . جمعآوری کردن (برای استفاده دوباره)
6 . از راه به در کردن (سیاسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
récupérer
/ʀekypeʀe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: récupéré]
[حالت وصفی: récupérant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بازیابی کردن
بازیافت کردن
مترادف و متضاد
recycler
récupérer quelque chose
چیزی را بازیابی کردن
1. Le ferrailleur récupère le cuivre pour le revendre.
1. آهن قراضه فروش، مس را برای فروش دوباره بازیافت میکند.
2. Nous pouvons facilement récupérer les données stockées dans le système.
2. ما میتوانیم به راحتی اطلاعات ذخیره شده در سیستم را بازیابی کنیم.
2
جمع کردن (توپ)
گرفتن (ورزش)
récupérer le ballon
توپ را جمع کردن
Ils ont récupéré le ballon et contre-attaquent.
آنها توپ را گرفتند و ضدحمله کردند.
3
بازپس گرفتن
مترادف و متضاد
recouvrer
perdre
récupérer quelque chose
چیزی را بازپس گرفتن
1. Avez-vous récupéré votre argent ?
1. پولتان را بازپس گرفتید؟
2. Tu as récupéré ton livre prêté ?
2. کتابی را که قرض داده بودیدف بازپس گرفتید؟
récupérer ses forces
توان خود را بازپس گرفتن
4
جبران کردن
مترادف و متضاد
rattraper
récupérer une heure/un travail...
ساعتی/کاری... را جبران کردن
1. J’ai des heures à récupérer.
1. من ساعتهای عقبمانده دارم که باید جبران کنم.
2. Je prends mon après-midi, mais je récupérerai ces heures.
2. من عصر را مرخصی میگیرم ولی این ساعتها را جبران میکنم.
دقت کنید که این معنی برای جبران کردن زمان از دست رفته، کار از دست رفته، کلاس کنسل شده و... به کار میرود.
5
جمعآوری کردن (برای استفاده دوباره)
مترادف و متضاد
recueillir
récupérer quelque chose
چیزی را دوباره جمع کردن
1. Il récupère tous les morceaux de céramique pour faire des mosaïques.
1. او همه تکههای سرامیک را جمع میکند تا موزائیک بسازد.
2. Récupérer des déchets recyclables
2. زبالههای بازیافتی را دوباره جمع کردن
6
از راه به در کردن (سیاسی)
منحرف کردن
مترادف و متضاد
détourner
reécupérer un mouvement/une démonstration/une partie...
حرکتی/تظاهراتی/حزبی... را از راه به در کردن
1. Contestataires qui se sont laissé récupérer.
1. اعتراضاتی که از راه به در شدند.
2. Mouvement de grève spontané récupéré par les syndicats.
2. جنبشهای اعتصابی که اتحادیههای صنفی از راه به در کردهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
récupération
récupérable
récréation
récriminer
récrimination
récurer
récurrent
récuser
récépissé
rédacteur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان