Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . همراهی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
raccompagner
/ʀakɔ̃paɲe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: raccompagné]
[حالت وصفی: raccompagnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
همراهی کردن
(در بازگشت) بدرقه کردن
1.Je vous raccompagne à la porte.
1. من شما را تا دم در بدرقه میکنم.
2.Paul l'a raccompagnée chez elle en voiture.
2. "پل" در بازگشت، او را تا خانهاش با ماشین همراهی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
raccommoder
raccommodage
racaille
rabâcher
rabrouer
raccord
raccordement
raccorder
raccourci
raccourcir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان