[اسم]

la radio

/ʀadjo/
قابل شمارش مونث
[جمع: radios]

1 رادیو

  • 1.Cette radio n'émet que dans la région.
    1. این رادیو تنها در این منطقه پخش می‌شود.
  • 2.J'écoute toujours la radio dans ma voiture.
    2. من همیشه در ماشینم رادیو گوش می‌دهم.
  • 3.Mon grand-père emporte sa radio partout avec lui.
    3. پدربزرگم رادیویش را با خودش همه‌جا می‌برد.
passer à la radio
در رادیو پخش شدن

2 رادیوسکوپی ایکس ری

  • 1.Il la préscrit une radion.
    1. او برایش رادیوسکوپی نوشت.
passer une radio
رادیوسکوپی انجام دادن
  • Elle a passé une radio des poumons.
    او رادیوسکوپی ریه انجام داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان