Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . معتدل کردن
2 . آرام کردن
3 . (فلز) باز پخت کردن
4 . معتدل شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
radoucir
/ʁadusˈiʁ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: radouci]
[حالت وصفی: radoucissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
معتدل کردن
ملایم کردن (آب و هوا)
1.Le vent d'ouest a radouci les températures.
1. باد غربی هوا را معتدل کرده است.
2
آرام کردن
ملایم کردن
1.Elle radoucit beaucoup le ton qu'elle avait pris dans les précédentes lettres.
1. او لحنی را که در نامههای پیشین داشت بسیار آرامتر کرد.
3
(فلز) باز پخت کردن
آب دادن (فلز)، آبدیده کردن
4
معتدل شدن
آرام شدن
(se radoucir)
1.Sa voix s'est radoucie.
1. صدایش آرام شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
radoter
radis noir
radis
radiothérapie
radioscopie
radoucissement
rafale
raffermir
raffinage
raffinement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان