[اسم]

la raie

/ʁˈɛ/
قابل شمارش مونث

1 خط راه راه

  • 1.Le joint des briques était marqué par de fines raies blanches
    1. درز آجرها با خطوط سفید ریز مشخص بود.

2 سفره‌ماهی

3 فرق سر فرق

  • 1.Avoir la raie au milieu, sur le côté gauche
    1. فرق وسط داشتن، فرق چپ داشتن
  • 2.Une raie soignée ouvrait sa chevelure en deux parties égales.
    2. فرق سر مرتبی موهایش را به دو قسمت مساوی جدا کرده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان