Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دوباره ساختن
2 . دوباره ساخته شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
recomposer
/ʀ(ə)kɔ̃poze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: recomposé]
[حالت وصفی: recomposant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دوباره ساختن
دوباره ترکیب کردن
1.L'entraîneur recompose l'équipe.
1. مربی تیم را دوباره ساخت.
2.Voici les pièces, il faut recomposer le puzzle.
2. این هم تکهها، باید پازل را دوباره ساخت [چید].
2
دوباره ساخته شدن
بازسازی شدن
(se recomposer)
1.Toute sa vie se recomposa dans sa mémoire.
1. تمام زندگیاش دوباره در ذهنش ساخته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
recommencer
recommencement
recommandé
recommander
recommandation
reconduction
reconduire
reconnaissance
reconnaissance vocale
reconnaissant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان