[فعل]

recomposer

/ʀ(ə)kɔ̃poze/
فعل گذرا
[گذشته کامل: recomposé] [حالت وصفی: recomposant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دوباره ساختن دوباره ترکیب کردن

  • 1.L'entraîneur recompose l'équipe.
    1. مربی تیم را دوباره ساخت.
  • 2.Voici les pièces, il faut recomposer le puzzle.
    2. این هم تکه‌ها، باید پازل را دوباره ساخت [چید].

2 دوباره ساخته شدن بازسازی شدن (se recomposer)

  • 1.Toute sa vie se recomposa dans sa mémoire.
    1. تمام زندگی‌اش دوباره در ذهنش ساخته شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان