[فعل]

reconnaître

/ʀ(ə)kɔnɛtʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: reconnu] [حالت وصفی: reconnaissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به جا آوردن باز شناختن

مترادف و متضاد identifier remettre retrouver se souvenir
reconnaître quelqu'un
کسی را به جا آوردن
  • 1. Elle n'a pas reconnu son ancien élève.
    1. او شاگرد سابقش را به جا نیاورد.
  • 2. Ils ne doivent pas nous reconnaître.
    2. آنها نباید ما را به جا بیاورند.
  • 3. Je ne l’ai pas reconnu.
    3. او را به جا نیاوردم.

2 (از روی چیزی) شناختن تشخیص دادن

مترادف و متضاد différencier discerner distinguer
reconnaître quelqu'un à quelque chose
کسی را از روی چیزی شناختن
  • 1. Je reconnais ma collègue à sa façon de marcher.
    1. من همکارم را از نحوه‌ راه رفتنش می‌شناسم.
  • 2. On le reconnaît à sa casquette.
    2. ما او را از روی کلاهش می‌شناسیم.

3 تصدیق کردن اعتراف کردن، گفتن

مترادف و متضاد avouer concéder confesser
reconnaître quelque chose
چیزی را تصدیق کردن
  • 1. Elle a fini par reconnaître que notre projet était le meilleur.
    1. بالاخره توانست اعتراف کند که طرح ما بهترین بود.
  • 2. Je reconnais que j’ai eu tort.
    2. اعتراف می‌کنم که اشتباه کردم.

4 کاوش کردن به اکتشاف (جایی) پرداختن

مترادف و متضاد explorer
reconnaître quelque part
جایی را کاوش کردن
  • 1. Ils veulent reconnaître cette montagne.
    1. می‌خواهند آن کوهستان را کاوش کنند.
  • 2. Les organisateurs sont allés reconnaître le terrain.
    2. بانیان رفتند تا زمین را کاوش کنند.

5 موقعیت خود را پیدا کردن قرار داشتن (se reconnaître)

مترادف و متضاد se situer
se reconnaître (dans/à quelque part)
(در جایی) موقعیت خود را پیدا کردن
  • 1. Ça y est, je me reconnais maintenant.
    1. ایول، حالا موقعیت خودم را پیدا کردم. [حالا می‌دانم کجا قرار دارم.]
  • 2. Depuis que des immeubles ont été détruits, j'ai du mal à me reconnaître dans ce quartier.
    2. از وقتی که ساختمان‌ها خراب شدند، به‌سختی می‌توانم موقعیتم را در این محله پیدا کنم.

6 شناخته شدن (se reconnaître)

se reconnaître responsable/coupable...
مسئول/مجرم... شناخته شدن
  • 1. Elle s'est reconnue responsable de cette erreur.
    1. او مسئول این خطا شناخته شد.
  • 2. Il s'est reconnu coupable.
    2. او مجرم شناخته شد.

7 خود را (در کسی) باز شناختن (se reconnaître)

se reconnaître dans quelqu'un
خود را در کسی بازشناختن
  • 1. Elle se reconnaît dans sa fille.
    1. او خودش را در دخترش بازمی‌شناسد.
  • 2. Il s'était reconnu dans son père.
    2. او خودش را در پدرش بازشناخته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان