[فعل]

refléter

/ʁəfletˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: reflété] [حالت وصفی: reflétant] [فعل کمکی: avoir ]

1 منعکس کردن بازتاباندن

  • 1.Miroir polie qui reflètent la lumière
    1. آینه صیقلی که نور را منعکس می‌کند

2 نشان دادن آشکار کردن، بیانگر (چیزی) بودن

  • 1.Mes paroles reflétaient donc mes sentiments.
    1. سخنانم احساساتم را نشان می‌دادند.

3 منعکس شدن (se refléter)

4 آشکار شدن نمایان شدن (se refléter)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان